تفرقه ادیان الهی توسط یهود بعد از حضرت ابراهیم(ع) و قتل پیامبران الهی
از روز نخست و پس از هبوط حضرت آدم (ع) بر زمین، ابلیس برای اغوای انسانها کمر همّت بسته و عزم خود را با سوگندی بزرگ جزم کرده بود. او خدا را به عزّتش خوانده و سوگند خورده بود که فرزندان آدم را اغواء کرده و از صراط مستقیم، دور سازد و در این مسیر، او از همهی امکانات، تواناییها و جنود پلید جنّیاش بهره جسته بود.
بهعبارت دیگر، از آن روز دو جریان، یکی رحمانی و الهی و دیگری شیطانی در گسترهی زمین بهراه افتاد و هرچه زمان گذشت، بر پیچیدگی ترفندها و حیلههای جنود شیطان افزوده شد. انبیای عظام الهی نیز که از سوی خدای رحمان، بههمراه کتاب الله، ارسال میشدند، هر روز مجهّزتر، کاملتر بر طوایف و اقوام فرو میآمدند تا آنان را از دامگه ابلیس برهانند.
ولی یهودیان به علت حفظ منافع خود تصمیم گرفتند شکاف بزرگی در تاریخ ادیان از زمان ابراهیم ایجاد کنند. این شکاف عجیب که توسط یهود القا شد به این صورت بود که آنها مدعی هستند که فرزند دوم حضرت ابراهیم ع یعنی حضرت اسحاق ع مرتبه بالاتری از فرزند اول ایشان حضرت اسمائیل ع دارد. به این بهانه که مادر حضرت اسمائیل یعنی هاجر کنیز بوده و مادر حضرت اسحاق یعنی ساره از خانواده ثروتمند و با اصالت بوده است.
عناوين مطالب: '
- سفر حضرت ابراهیم از شهر اور
- زنان و نسل فرزندان حضرت ابراهیم(ع)
- حسودی ساره به هاجر
- فرمان الهی برای دور کردن هاجر از ساره
- یهود از نسل حضرت اسحاق (ع) و مسلمانان از نسل حضرت اسمائیل (ع)
- اسرائیل لغب حضرت یعقوب (ع) و مبدا نام بنی اسرائیل و یهود
- دوران حضرت یوسف (ع)
- 430 سال بعد از حضرت یوسف (ع)
- ماجرای به دنیا آمدن حضرت موسی(ع)
- زمان حضرت موسی(ع)
- از عبور از دریا به روایت تورات
- نفرین حضرت موسی بر قوم یهود به دلیل فریب سامری
- عدم همکاری با موسی در فتح کنعان سرزمین موعود 40 سال در صحرای سینا و مجازات های الهی
- فتح کنعان سرزمین موعود
- پادشاه جهان در زمان حضرت سلیمان
- قتل پیامبران بعد از حضرت سلیمان توسط نسل یهود
- منابع:
سفر حضرت ابراهیم از شهر اور
واقعهی شکستن بتهای بتخانه در روزی که ساکنان، شهر را تخلیه کرده بودند و شکسته شدن ادّعای ربوبیّت نمرود، پس از محاجّهی دندانشکن ابراهیم (ع) به صدور حکم او برای درافکندن حضرت ابراهیم (ع) به آتش سوزان انجامید؛ در حالیکه به فرمودهی خداوند، آتش بر حضرت، گلستان شد.
«قُلْنَا یا نَارُ کونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ أَرَادُوا بِهِ کیداً فَجَعَلْنَاهُمُ الأَخْسَرِینَ گفتیم ای آتش! بر ابراهیم خنک و سلامت باش، میخواستند برای ابراهیم مکری بیندیشند؛ ولی ما زیانکارشان گردانیدیم.»
قهرمان توحید پس از سالها مجاهدت در «بابل»، به اصرار نمرودیان تصمیم به هجرت گرفت و ایشان، به قصد ابلاغ پیام خداوند، راهی سرزمین «فلسطین» شد. نمرود اعلام کرد: ابراهیم را گرچه اموالش همراه او باشد، از این سرزمین بیرون کنید، زیرا اگر او اینجا بماند، دین شما (بتپرستان) را فاسد میکند. ابراهیم (ع) از راه حرّان وارد شامات شده، از آنجا بهسوی سرزمین کنعان (فلسطین) حرکت میکند و بعد ار سکنا در این منطقه به یاد سرزمینی که از آن مهاجرت کرده بودند آن را اورسلیم نامیدند (یعنی شهر اور سلامت) که بعدها به صورت اورشلیم تلفظ شد و هم اکنون مسلمانان به آن بیت المقدس میگویند همچنین اهل شام آن را «قُدس» گویند.
در همینباره، «تورات» میگوید:
حضرت ابراهیم (ع) در ۷۵ سالگی به امر خداوند، از شهر حرّان عازم «کنعان» شد. وی همسر خود ساره و برادرزادهاش حضرت لوط (ع) و چند نفر از مردم «حرّان» را برداشت و همگی به کنعان رفتند و در آنجا، روی کوهی در شرق بیتایل خیمه زدند. حضرت ابراهیم (ع) پس از چندی در «حَبرون» (الخلیل) ساکن شد و تا آخر عمر در آنجا بود. حضره ابراهیم (ع) در شهر «الخلیل فلسطین» از دنیا رفت.
زنان و نسل فرزندان حضرت ابراهیم(ع)
از تنهی درخت وجودی حضرت ابراهیم (ع) دو شاخهی سترگ سر برآورد. دو سلسلهی بزرگ نبوّت، یکی کوتاه و دیگری بلند. میراث پیامبری حضرت ابراهیم (ع) به دو شاخه، یکی کوتاه بهنام حضرت اسحاق (ع) و دیگری بلند، بهنام فرزند دیگر ایشان، حضرت اسماعیل (ع) تقسیم شده است.
به گفتهی تورات، خداوند بارها به حضرت ابراهیم (ع) وعدهی نسل فراوان داده بود. کنیز آن حضرت بهنام هاجر، پسری را بهدنیا آورد که اسماعیل (یعنی خدا میشنود) نامیده شد. پس از چهارده سال، ساره فرزندی بهدنیا آورد که او را اسحاق (یعنی میخندد) نامیدند.
حسودی ساره به هاجر
حس هووگری گاهی به صورتهای رنج آور در ساره بروز میکرد، او وقتی که میدید ابراهیم فرزند نوگلش اسماعیل را در کنار مادرش در آغوش میگیرد و او را میبوسد و نوازش مینماید، در درون ناراحت میشد و در غم و اندوه فرو میرفت، آتش حسادت در درونش شعله میکشید که چرا شوهرم ابراهیم باید همسر دیگر به نام هاجر داشته باشد؟ و هاجر که کنیز من بود، اینک همتای من شود؟ و پسرش مانند پسر من مورد محبت ابراهیم قرار گیرد؟! و… نهایتا خانم ساره از حضرت ابراهیم درخواست کرد که هاجر و فرزندش را از من دور کن و به جای دیگر ببر.»
از آنجا که ساره قبلاً مهربانیهای بسیار به ابراهیم کرده بود، و ابراهیم همواره سعی داشت نسبت به او وفادار و خوشرفتار باشد، از این رو نمیخواست ساره را از خود برنجاند. آزارهای ساره باعث شد که ابراهیم شکایت او را به درگاه خدا برد، خداوند به ابراهیم چنین وحی کرد: «مثال زن هم چون مثال چوب کج خشک است اگر آن را به خود واگذاری از او بهره میبری، و اگر خواسته باشی آن چوب را راست کنی شکسته خواهد شد.
فرمان الهی برای دور کردن هاجر از ساره
آن گاه خداوند به ابراهیم فرمان داد که هاجر و اسماعیل را از ساره دور کند، ابراهیم عرض کرد: آنها را به کجا ببرم؟ خداوند که میخواست خانهاش کعبه به دست ابراهیم بازسازی شود به ابراهیم وحی کرد و فرمود: «آنها را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانهای که آن را برای انسانها آفریدم، یعنی به مکه ببر.»
ابراهیم با اجرای این فرمان گرچه از بن بست مشکل خانوادگی نجات مییافت، ولی چنین کاری بسیار مشکل و رنج آور بود، زیرا باید عزیزانش هاجر و اسماعیل را از فلسطین آباد و خرم به دره خشک و تفتیده مکه کنار کعبه ببرد که در لابلای کوههای زمخت و خشن قرار داشت.
به راستی ابراهیم در سختترین و عجیبترین آزمایشهای الهی قرار گرفت، با تصمیمی قاطع، فرمان خدا را اجرا کرد، هاجر و کودکش را در آن سرزمین خشک و سوزان گذاشت و آماده مراجعت گردید.
هنگام مراجعت هاجر در حالی که گریان و ناراحت بود صدا زد: «ای ابراهیم! چه کسی به تو دستور داده که ما را در سرزمینی بگذاری که نه گیاهی در آن وجود دارد و نه حیوان شیر دهنده و نه حتی یک قطره آب ، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟»
ابراهیم گفت: «پروردگارم به من چنین دستور داده است.» وقتی که هاجر این سخن را شنید گفت: «اکنون که چنین است، خداوند هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد.» به این ترتیب ابراهیم با چشمی اشکبار، هاجر و اسماعیل را به خدا سپرد و به سوی فلسطین حرکت کرد، در حالی که اطمینان داشت دعاهایش به اجابت میرسد، زیرا همه شرایط استجابت را دارا بود.
یهود از نسل حضرت اسحاق (ع) و مسلمانان از نسل حضرت اسمائیل (ع)
شاخهی کوتاه نبوّت حضرت ابراهیم (بنیاسرائیل) از مسیر حضرت اسحاق(ع) امتداد یافت. از این پیامبر گرامی، دو فرزند به دنیا آمد. آنکه نخست دیده به جهان گشود، عیسو نامیده شد. این کلمه در لغت، بهمعنی پُرمو است. بهگفتهی تورات، این کودک در هنگام تولّد موهای بسیار بر تن داشت. توأم دیگر، یعقوب (یعنی تعقیبکننده) خوانده شد؛ زیرا هنگام تولّد، کودک قبلی را تعقیب کرد و پس از او به دنیا آمد. و سپس حضرت یوسف و حضرت موسی از نسل حضرت اسحاق به پیامبری رسیدند. شاخهی بلند نبوّت حضرت ابراهیم که اسلام است از نسل حضرت اسمائیل(ع) امتداد یافت.
اسرائیل لغب حضرت یعقوب (ع) و مبدا نام بنی اسرائیل و یهود
حضرت یعقوب (ع) فرزند اسحاق (ع) دوازده فرزند داشت که بهعنوان اسباط دوازدهگانه شناخته میشوند. حضرت یوسف (ع) یکی از این دوازده سبط بود. اسامی این اسباط عبارت است از:
رئوبن (روبن) – شمعون (سیمئون) – لاوی (لوی) – یهودا (جودا) – یساکار (یشحر، یساخر) – زبولون (زبلون، زیالون) – دان (دو) – نفتالی (نفتائیل) – جاد – اشیر (اشر، اسر) – بنیامین (ابنیامین، بنجامین) – یوسف (از وی دو قبیله بهوجود آمد، شامل منسه (منسی) و افرایم (افرائیم))
حضرت یعقوب (ع) پس از اسحاق، میراثبر نبوّت پدر (اسحاق) شد و از وی دوازده پسر حاصل آمد. نام دیگر یعقوب، اسرائیل است. تورات اسرائیل را کشتیگیرنده و کسی که بر خدا پیروز است، معنا کرده است؛ اما حقیقت آن است که اسرائیل در لغت سریانی و عبرانی بهمعنای بندهی خدا است.
دوران حضرت یوسف (ع)
حسادت برادران درباره یوسف (ع) و مشیّت الهی، حضرت یوسف را ابتدا در چاه محبوس و پس از آن، در سرزمین «مصر» اسکان داد تا فصل جدیدی از زندگی فرزندان یعقوب (ع) در این سرزمین رقم بخورد و پس از سالهای متمادی آوارگی، برای اولین مرتبه، مجال اسکان و سلطنت «بنیاسرائیل» در سرزمین بزرگ و پرآوازهی «مصر» فراهم شود.
دست تقدیر خداوند تعالی بر این قرار گرفته بود تا یوسف (ع) از بردگی به وزارت در دربار فرعون برسد. در دوران وزارت یوسف (ع) با عنوان عزیز مصر و حکومت «هیکسوسها» بر «مصر» به اقوام سامینژاد، بهویژه «بنیاسرائیل» که از «کنعان» به مصر مهاجرت کرده بودند، بسیار خوب گذشت. مقام و موقعیّت حضرت یوسف و گرایش فرعون مصر و بسیاری از مردم به یکتاپرستی، موجب عزّت و احترام قابل توجّهی برای «بنیاسرائیل» بود.
در منابع روایی اسلامی دربارهی استقرار در «مصر»، رحلت حضرت یوسف و بالأخره مبتلا شدن بنیاسرائیل به جور و ستم مصریان آمده است:
حضرت یعقوب در واپسین لحظات عمر خود، بنیاسرائیل را گرد هم آورد:
«أمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إذْ حَضَرَ یَعْقْوبَ الْمَوْتَ إذْ قالَ لِبَنیه… آنگاه که مرگ یعقوب فرا رسید و به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای نیاکان تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را به یکتایی خواهیم پرستید و در برابر او تسلیم هستیم.»
نگرانی یعقوب این بود که ممکن است ایشان [بنیاسرائیل] در آن حکومت گمراه شوند. یعقوب (ع) که از دنیا رفت، یوسف (ع) او را به منطقه «شام» منتقل و در کنار قبر خلیلالرّحمان به خاک سپرد.
«بنیاسرائیل» هنگامیکه وارد «مصر» شدند، در اقلیّت بودند؛ اما از آنسو، چون بهواسطه مقام حضرت یوسف خانوادهی حکومتی به حساب میآمدند، طبیعتاً به سمت گسترش نسل رفتند تا از اقلیّت خارج شوند. یوسف (ع) در پایان عمر، همه را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، از سختیای که به آنان خواهد رسید، خبر داد که مردان کشته خواهند شد، شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد. تا اینکه خداوند حقّ را به دست قیامکنندهای که از فرزندان لاوی بن یعقوب است، ظاهر کند. او مردی گندمگون و بلند قد است و صفات او را برایشان باز گفت.
430 سال بعد از حضرت یوسف (ع)
یوسف (ع) وفات کرد و غیبت سختی بر بنیاسرائیل روی داد و آنان چهارصد سال در انتظار منجی خویش بودند.
در این سالها نیز بنیاسرائیل که دیگر در اثر زاد و ولد، به جمعیت بزرگی در مصر تبدیل شده بودند، از آسایش و راحتی برخوردار بودند تا آنکه، نوبت به یکی از فراعنه، به نام رعمسس یا رامسس (رامسس دوم) رسید.
او که مردی دیوانه مزاج، هوسباز و ستمگر بود و به مال و ثروت نیز چشم داشت و پیوسته در اندیشه افزایش قدرت و ثروت بود، همهی همت خود را مصروف استثمار بردهها کرد تا بر شکوه کاخهای سلطنتی خود بیفزاید. به همین منظور، بنیاسرائیل را تحت فشار قرار داد و از آنها بیگاری کشید.
رامسس با دامن زدن به حسّ قومیتگرایی و ایجاد شکاف و اختلاف میان مصریان و اسرائیلیانِ مهاجر، اقوام عبرانی را از چشم مصریان انداخت و جملگی آنها را به بردگی کشید.
ماجرای به دنیا آمدن حضرت موسی(ع)
موسی فرزند عمران از نوادگان یعقوب میباشد. نَسَب او تا یعقوب عبارت است از (موسی بن عمران بن یصهر بن یافث بن لاوی بن یعقوب). (او ۵۰۰ سال بعد از ابراهیم خلیل ظهور کرد.) فرعون پس از مشاوره و گفتگو با درباریان و ساحران، دو تصمیم خطرناک گرفت، نخست اینکه فرمان داد در آن شبی که منجّمین و ساحران، آن شب را به عنوان شب انعقاد نطفه کودک موعود (موسی) مشخّص کرده بودند، زنان از همسرانشان جدا گردند.
این فرمان اعلام شد و در همهجا کنترل شدیدی به وجود آمد، مردان از شهر بیرون رفتند و زنان در شهر ماندند، و هیچ همسری جرئت نداشت با همسر خود تماس بگیرد. ولی در نیمه همان شب، عمران که در کنار کاخ فرعون به نگهبانی اجباری اشتغال داشت.
همسرش یوکابد را دید که نزدش آمده است، آن دو به هم متمایل و همبستر شدند و نطفه موسی (ع) منعقد گردید. عمران به همسرش گفت: «مثل اینکه تقدیر الهی این بود که آن کودک موعود از ما پدید آید. این راز را پنهاندار و در پوشیدن آن بکوش که وضع بسیار خطرناک است.»
یوکابد با شتاب و نگرانی از کنار شوهر دور شد، و در پوشاندن راز، کوشش بسیار کرد.
دوّمین تصمیم فرعون، کشتن نوزادان پسر بود که به طور وسیع، و بسیار خطرناکتر از تصمیم نخست، اجرا شد، از دربار فرعون خطاب به عموم مردم، این اعلامیه صادر گردید:
«همه مأموران و قابلهها باید در میان بنیاسرائیل، مراقب اوضاع باشند، هرگاه پسری از آنها به دنیا آمد، بیدرنگ سر از بدن او جدا کنند و او را بکشند، ولی دختران را برای کنیزی نگهدارند.»به دنبال این اعلامیه، جلّادان خونآشام حکومت فرعون به جان مردم افتادند، تمام زنهای باردار تحت مراقبت شدید قرار گرفتند، قابلهها از هر سو، زنان را کنترل میکردند، در این گیرودار، شکم بسیاری از زنان شکافته شد، و بسیاری از نوزادهایی که در رحم مادرانشان بودند، براثر فشار و لگدزدن مأموران سنگدل، سقط شدند، و کشتن نوزادان پسر به هفتادهزار نفر رسید.
زمان حضرت موسی(ع)
به گفتهی تورات، فرعون، سرانجام تسلیم شد و حضرت موسی (ع) و هارون (ع) را شبانه طلبید و به آنان گفت با بنیاسرائیل به هرجا که میخواهید بروید. پس آنان به سوی «دریای سرخ» و شرق «مصر» کوچ کردند (1) و آنجا اردو زدند. پس از چندی، فرعون پشیمان شد و با لشکر خود، به تعقیب آنان شتافت. قوم موسی (ع) از دور، آمدن فرعونیان را مشاهده کردند. در آن هنگام حضرت موسی (ع) دست خود را به طرف دریا دراز کرد و دریا شکافته و خشک شد و بنیاسرائیل به آسانی از آن عبور کردند. آنگاه لشکریان فرعون وارد شدند و حضرت موسی (ع) به امر خداوند، با اشارهی دست، آنان را غرق کرد.
از قرآن مجید و احادیث اسلامی برمیآید که بنیاسرائیل به امر خدا، از مصر خارج شدند؛ نه به اذن فرعون: «ما به موسی وحی فرستادیم که بندگان مرا شبانه از مصر کوچ بده و آنها شما را تعقیب خواهند کرد.»
از عبور از دریا به روایت تورات
موسی «بنیاسرائیل» را از مصر، از طریق «دریای سرخ» و از جایی نزدیک «کانال سوئز» عبور داده و به «صحرای سینا» هدایت کرد؛ در حالیکه سپاهیان مصری که سخت در تعقیب آنان بودند، در اعماق دریا غرق شدند. تأثیر این رشته حوادث شگفتانگیز بر حیات معنوی قوم یهود ورای توصیف بود. این رویداد، بهخصوص آنها را نسبت به مقدّرات الهی حساس کرد و در آنها ایمانی قویتر از گذشته به خدای پدرانشان، که برای نجات آنها از سرزمین اسارت و از ستم دشمنانشان مداخله کرده بود، پدید آورد.
موسی «بنیاسرائیل» را از مصر، از طریق «دریای سرخ» و از جایی نزدیک «کانال سوئز» عبور داده و به «صحرای سینا» هدایت کرد؛ در حالیکه سپاهیان مصری که سخت در تعقیب آنان بودند، در اعماق دریا غرق شدند. تأثیر این رشته حوادث شگفتانگیز بر حیات معنوی قوم یهود ورای توصیف بود. این رویداد، بهخصوص آنها را نسبت به مقدّرات الهی حساس کرد و در آنها ایمانی قویتر از گذشته به خدای پدرانشان، که برای نجات آنها از سرزمین اسارت و از ستم دشمنانشان مداخله کرده بود، پدید آورد.
نفرین حضرت موسی بر قوم یهود به دلیل فریب سامری
چرا سامری در میان انواع صورتها و تمثالها، صورت گوساله را برای ساختن بت برگزید؟ و چگونه بود که این گوساله زرّین با اقبال بنیاسرائیل مواجه شد؟
انبیای بنیاسرائیل و از جمله ارمیای نبی (ع)، از پرستش گوساله سامری بهعنوان یکی از نابخشودنیترین خطاها یاد کرده است و آن را موجب فرود عذاب الهی بر بنیاسرائیل شناختهاند.
خداوند به صراحت راز تمایل «بنیاسرائیل» به سامری را «کفر نهفته در دل» آنان اعلام میدارد و این همان آزمون آنها بود تا معلوم شود آنچه بر زبان میرانند تا چه میزان با آنچه در قلبشان میگذرد، مطابقت دارد.
عدم همکاری با موسی در فتح کنعان سرزمین موعود 40 سال در صحرای سینا و مجازات های الهی
بعد از عبور از دریا اینجاست که حضرت موسی (ع) دوازده نفر از سران قبایل نقبای بنیاسرائیل را برای بررسی شرایط جغرافیایی، اقتصادی، امکانات و وضعیت دفاعی سرزمین کنعان، به سمت مرزهای جنوبی آن روانه میکند (۱۴۴۳ق.م). آنان پس از چهل روز تجسّس و تفحّص بازگشته، از حاصلخیزی و جنگجویان غولپیکر و نیرومند آن سرزمین و حصارهای دفاعی بلند و مستحکم شهرها خبر میدهند. از این افراد تنها دو نفر به نامهای یوشع بن نون و کالیب ابن يَفُنَّه با اعتماد به خدا و یادآوری امداد و وعدههای الهی، بنیاسرائیل را برای فتح سرزمین موعود ترغیب میکنند؛ اما ده نفر دیگر با دیدن آن اوضاع، به هراس افتاده بودند، با سخنان خود و شکستناپذیر خواندن دشمن، بنیاسرائیل را دچار رعب و وحشت میکنند. آنان کشتهشدن مردان و اسارت زنان و فرزندان قوم را نتیجهی محتومِ رویارویی با چنین دشمنی خوانده، از فرمان خدا مبتنی بر جنگ با آنان، سر باز میزنند.
تلاش حضرت موسی (ع)، هارون (ع) و يوشع و کالیب نیز در اینباره مؤثر واقع نشده و بنیاسرائیل با ابراز ندامت از ترک مصر و با طرح ایدهی انتخاب رهبری جدید، به فکر بازگشت دوباره به مصر میافتند.
به کیفر این بیایمانی و تمرّد آشکار که بهرغم مشاهدهی معجزات و امدادهای فراوان الهی صورت میگرفت، سرانجام دعاى موسى علیه السلام به اجابت رسید و بنى اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند، زیرا از طرف خداوند بموسى چنین وحی فرستاده شد که : این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند. به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند و همچنین مرگ همهی افراد 20ساله و بالاتر از آن، بهجز یوشع و کالیب در طیّ این مدت…
فتح کنعان سرزمین موعود
به هر حال بنیاسرائیل پس از تحمّل رنجهای فراوان، با فرماندهی حضرت یوشع (ع) به «سرزمین موعود» رسید. به بیان تورات، حضرت موسی (ع) وعدهی این پیروزی را به حضرت یوشع (ع) داده بود:
موسى، یوشع را احضار کرده در حضور تمام قوم اسرائیل به او گفت: «قوی و دلیر باش؛ زیرا تو این قوم را به آن سرزمینی که خداوند به اجداد ما وعده فرموده است، رهبری میکنی تا آنجا را متصرّف شوند». (26)
پس از یوشع بن نون (ع)، که فتوحات بسیاری برای بنیاسرائیل داشت، سموئیل (ع) رهبری آنان را برعهده گرفت. (27) از رهبران دینی پس از او، میتوان به داوود بن یسی (ع)، سليمان بن داوود (ع)، سمعیای نبی (ع) و ایلیای نبی (ع) اشاره کرد.
پادشاه جهان در زمان حضرت سلیمان
پس از وفات موسی(ع) و یوشع، عصر داوران بنیاسرائیل شروع شد. آنان پادشاه نبودند و فقط به حل اختلافات میپرداختند. سالها بعد، عصر پادشاهان بنیاسرائیل با طالوت و سپس داوود و سلیمان(ع) آغاز شد. بعد از سلیمان(ع) فرزندش به پادشاهی رسید، اما ده طایفه از بین دوازده طایفه بنیاسرائیل از او پیروی نکردند و فقط دو طایفه بنیامین و یهودا از او اطاعت کردند. اینان در منطقهای به نام یهودا در اورشلیم ساکن شدند. نام یهودی از همین طایفه ریشه گرفته است.
پس از حضرت یوشع (ع)، بنیاسرائیل عصر داوران را تجربه کردند. تاریخ این دوران در «سِفر داوران» تورات ذکر شده است. پس از آخرین داور حضرت سموئیل (ع) مردم از آن حضرت درخواست کردند که پادشاهی برای آنان برگزیند. در واقع بنیاسرائیل در آن زمان، پادشاهی نداشتند. سموئیل (ع) پس از اصرار زیاد مردم، از طرف خدا جوانی را به پادشاهی آنان نصب کرد.
نخستین پادشاه بنیاسرائیل حدود ۱۰۳۰ ق.م. انتخاب شد. نام این پادشاه در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل، باب ۹ به بعد) «شائول» و در قرآن کریم، «طالوت» است.
«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً… و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را برای شما به فرمانروایی برگزیده است.»
پس از انتخاب نخستین پادشاه، جنگ مهمّی میان بنیاسرائیل و فلسطینیانِ آن زمان رخ داد و پیروزی نصیب بنیاسرائیل گردید. مهمترین قهرمان این قوم «جُلیات» بود که در قرآن کریم، «جالوت» نامیده شده است. وی بهدست حضرت داوود (ع) کشته شد و لشکر وی گریخت.
حضرت داوود (ع) جانشین طالوت شد (حدود ۱۰۱۵ ق.م.) و حضرت سلیمان (ع) بهجای پدرش داوود (ع) نشست و مهمترین و باشکوهترین دوران بنیاسرائیل را بهوجود آورد. وی عبادتگاه بسیار بزرگی در شهر اورشلیم (یعنی شهر سلامت) ساخت که بهنام «هیکل سلیمان» معروف شد. هیکل در زبان عبری، بهمعنای ساختمان بلند است. این عبادتگاه بعداً یکبار حدود ۵۸۷ ق.م. بهدست بختالنصر و بار دیگر در سال ۷۰ م. بهدست شاهزاده روسی، تیتوس (34) خراب شد.
تفرقههای مذهبی، درگیریهای داخلی و تضعیف دولت مقتدر سلیمانی موجب گشت تا شاهان بابل به سرزمین بنیاسرائیلیان چشم طمع بدوزند.
قتل پیامبران بعد از حضرت سلیمان توسط نسل یهود
بنا بر تصریح آیات متعددی از قرآن، بنیاسرائیل، تعدادی از پیامبران خود را کشتند؛ بلکه از برخی قرائن به دست میآید که این گناه بزرگ، برای آنها امری عادی شده بود. منابع اسلامی پیامبرانی مانند زکریا و یحیی را از جمله پیامبران کشتهشده دانستهاند.
در قتل، گاهی خود شخص قاتل نیست؛ اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. گاهی نیز قتل، مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد. این آیات میتواند ناظر به هر دو شیوه باشد که کشته شدن پیامبران گاه مستقیماً توسط خود آنان انجام شده و گاه با توطئه، تحریک و افشای راز، قدرتمندان را به کشتن پیامبران ترغیب و تشویق میکردند.
بنىاسرائيل در آزار و اذيت و كشتن انبيا سابقهاى ديرينه دارند. آزار و اذيت يوسف و يعقوب (عليهما السلام) به وسيله نياكان نخست بنى اسرائيل و آزار هارون تا مرز كشتن از اين قبيل است.
آنها در دوره های بعدی جسارت را به نهایت حد خود رسانده، برخی از حاملان حق چون یحیی و ذکریا علیهماالسلام را شکنجه و سرانجام به شهادت رساندند . همچنین برای کشتن حضرت عیسی علیه السلام اقدام نمودند.
آيات متعددى از قرآن به پيامبر كشى بنی اسرائیل اشاره مىكند. به عنوان نمونه در آیه 91 سوره بقره می فرماید:
«قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين».
خداوند متعال در قرآن کریم در برابر این رفتارها، کلام کوبندهی خود را متوجه این امت میکند و میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»؛ بیتردید آنان که با چشم پوشیدن از دلیلهای روشن به آیات خدا کفر ورزند و پیامآوران او و نیز کسانی را که به سوی عدل و داد فرمان میدهند بدون هیچ حقی میکشند، آنان را به عذابی دردناک نوید ده
آدرس کانال تلگرام سایت بیگ دیتا:
آدرس کانال سروش ما:
https://sapp.ir/bigdata_channel
جهت دیدن سرفصل های دوره های آموزشی بر روی اینجا کلیک کنید.
جهت ثبت نام در دوره های آموزشی بر روی اینجا کلیک کنید.
منابع:
اندیشکده مطالعات یهود:
www.jscenter.ir/jewish-history/israelites/10422/نقشه-حرکت-حضرت-ابراهیم/
ویکی فقه:
www.wikifeqh.ir/حضرت_اسماعیل_و_مادرش#حسادت%20ساره%20به%20هاجر
www.wikifeqh.ir/قتل_انبیا
بازدیدها: 1189
برچسببنی اسرائیل تورات حضرت ابراهیم(ع) حضرت موسی حضرت یوسف یهود یهودیان